روشنک بنت سینا

یادداشت‌های فاطمه کشاورزی

روشنک بنت سینا

یادداشت‌های فاطمه کشاورزی

اینجا دختری قلم می‌زند که زن خلق شده، در ایران هبوط کرده، بین قوم لر بزرگ شده، در حوزه علمیه خود را یافته و قرار است در پیچ و خم زندگی به کمال برسد.

پیوندهای روزانه

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۸ ثبت شده است

بسم الله

بخشی از تابستان برای اهالی روستا فصل غوره است. از اواخر تیر تا حوالی شهریور. برای باغداران هر سال کمی این فصل دیر و زود می‌شود. هی باید منتظر بمانند و هر روز ثمر باغ را چک کنند. درشت شده؟ وقت چیدن و بار زدن‌شان شده؟ حس خوبی به همه می‌دهد. تاریخ نامزدی و عقد و عروسی می‌افتد برای بعد از غوره‌ها. همه می‌دانند «بعد از غوره‌ها» چه تاریخی است. تاریخی است که دیگر نیسان‌های آبی پر از بار غوره و چادربزرنتی کشیده رویش، در پیچ و خم جاده‌ها دیده نمی‌شود. همان وقتی که صبح به صبح باغدارها در و همسایه را صدا نمی‌زنند که امروز بیا کمک ما غوره بچینیم، کارگر کم داریم. همان وقتی که دست مردها و زن‌ها سیاه نیست و لباس‌شان بوی باغ نمی‌دهد. همان وقتی که دخترها تکلیفشان را برای شب عروسی با خودشان روشن کرده‌اند. از چند هفته قبل مشخص کرده‌اند، لباس چی بپوشند، کدام آرایشگاه بهتر زُلف می‌زند. حتی می‌دانند شب دوم عروسی لباس‌شان را با کی عوض کنند که تکراری نشود.

جیب باغدارها پر است و کارت‌های عروسی تاریخ خورده‌اند و پخش می‌شوند. این چند هفته یکی یکی نیسان‌های آبی «چی فروش» سر ریز می‌شوند توی روستا. همه چیز دارند. از لوازم خانگی و سرویس آشپزخانه بگیر تا رو پشتی و گاهی پارچه. بخشی از جهیزیه‌ام را همین نیسان‌های چی فروش قالب کرده‌اند به مامان. مثل زنبور عسل بو می‌کشند و می‌دانند کی جیب باغدارها و زن‌های روستایی پر از پول است. شهد روستا را چند روزه می‌مکند و می‌روند.

هر شب یا هر چند شب یکبار، در سیاهی آرام روستا، صدای کِل کشیدن، ساز و نقاره و ارگ به گوش می‌رسد. دخترهایِ مثلِ ماه شب چهارده، یکی یکی حلول می‌کنند. قد کشیده‌تر از همیشه‌اند و زیباتر. فصل چیده شدنشان همزمان است با فصل چیدن غوره‌ها. پسرهای روستا هر کدام قلابی نامرئی در جیبشان دارند که شب عروسی، یواشکی آن را دست می‌گیرند. سوی چشمشان بیشتر از همیشه می‌شود. هر جا دلشان گیر کند، قلاب می‌اندازند. روز بعد از عروسی، از زن‌های خانواده احوال دختر را می‌پرسد. تا از لباس و سر و زلفش، رقصش تعریف می‌کنند، دوزاری همه می‌افتد و نیازی نیست بروند سر اصل مطلب. زن‌های خانه همه‌ی آمار دختر را می‌گذارند کف دست پسر.

شب‌هایِ فصل غوره‌، روستا پر می‌شود از ماه‌های شب چهاردهم و آن قلب‌های دفتر خاطرات که تیری از وسطش رد شده است.

 

 

روشنک بنت سینا