روشنک بنت سینا

یادداشت‌های فاطمه کشاورزی

روشنک بنت سینا

یادداشت‌های فاطمه کشاورزی

اینجا دختری قلم می‌زند که زن خلق شده، در ایران هبوط کرده، بین قوم لر بزرگ شده، در حوزه علمیه خود را یافته و قرار است در پیچ و خم زندگی به کمال برسد.

پیوندهای روزانه

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سبک زندگی کربلا رفته ها» ثبت شده است

بسم الله
آمدن زمستان را نه از روی سردی هوا و باریدن باران، که از پیام‌های دوستان توی گروه حس می‌کنم. پیام فرستادند که می‌خواهند برای بچه‌های کار شال و کلاه ببافند. پارسال هر چند سانتی که می‌بافتند عکسش را توی گروه می‌فرستادند. هر چه به بافنده‌ها می‌گفتیم ما هم بچه‌ی کاریم همین حالا کلی ظرف شستیم و جارو زدیم، انگار نه انگار. اگر چه نتوانستم توی بافتن همراهی کنم، از لذت هدیه دادنش به بچه‌ها بی‌نصیب نبودم. گلزار شهدا منتظر رویا ماندم. با یک جعبه خامه نارنجکی و دو پلاستیک شال و کلاه کادو شده آمد. باید یازده بچه‌ی کار پیدا می‌کردیم. فقط یازده‌ تا نه بیشتر. اجتماعشان دارالرحمه بود. پنجشنبه‌ها می‌روند قبر می‌شویند و چیزی می‌گیرند. لابه‌لای قبرها می‌گشتیم. دو پسربچه‌ را دیدیم. ازش پرسیدیم که چند نفر هستند. زیاد بودند. رویا گفت: «برو دوستاتو جمع کن بیار. فقط حواست باشه یازده نفر بیشتر نباشن. بیایید کنار قبر شهید خادم‌صادق، بلدین کجاست؟» گفت: «باشه. بلدیمش. اینجا همه‌شون رو می‌شناسیم». با دبه‌ و جاروی دستشان دویدند و رفتند. رفتیم کنار قبر شهید خادم صادق منتظر ماندیم. ده یازده نفر دختر و پسر آمدند. خواهر و برادر بودند و پسرخاله و دخترخاله. چندتا از دخترها نوجوان بودند. کمی با هم گپ زدیم و شیرینی خوردیم. هدیه‌ها را بهشان دادیم و چند عکس دسته جمعی گرفتیم، با همان دبه و جاروی توی دستشان. یکی دو نفرشان گوشی اندروید داشتند. یکیش هم آمد گفت اگر می‌توانیم ۶۰ تومان پول مدرسه برایش جور کنیم.
زمستان دارد می‌آید. دست دوستانم نه با حرارت بخاری که با کوک زدن و کاموا گرم می‌شود. دوستانم که الان کربلا هستند و زائر آقا.
 
 
روشنک بنت سینا