روشنک بنت سینا

یادداشت‌های فاطمه کشاورزی

روشنک بنت سینا

یادداشت‌های فاطمه کشاورزی

اینجا دختری قلم می‌زند که زن خلق شده، در ایران هبوط کرده، بین قوم لر بزرگ شده، در حوزه علمیه خود را یافته و قرار است در پیچ و خم زندگی به کمال برسد.

پیوندهای روزانه

بسم الله

می‌آیید و با نوک سه انگشت میانی دست راستتان بر آن می‌کوبید و فاتحه‌ای می‌خوانید. از نزدیکان باشید، اشک می‌ریزید. فامیل دور باشید یا دوست و آشنا خاطراتم را مرور می‌کنید و «یادش بخیر»ی می‌گویید. بدی‌هایم به چشم‌تان نمی‌آید. ترحم کرده و همه را حلال می‌کنید. خدا به عزیزانی که برایم حلالیت می‌طلبند، خیر بدهد، محتاج حلالیت و بخشش هستم آن لحظه‌ای که دستم از دنیا کوتاه است.

احتمالا دوستان مجازی از به دیار باقی شتافتنم، مطلع نشوند. چه می‌دانند که پشت این پروفایل دختر جوانی بوده است که با انگشتان دستش همیشه بر این صفحه‌ کیبورد می‌کوبیده و برایتان تلگراف به سبک نوین می‌فرستاده است. بلاتشبیه کوبیدنی که در خط اول ذکر خیرش گذشت.

بعد از یکی دو سال، نه روشنکی به دنیا آمد و نه روشنکی از دنیا رفت. دوستان مجازآباد که انگار نه انگار. اسمم را هم از یاد می‌برند. دوست و آشنا که فراموشم می‌کنند. برادرم دلش برای خاطرات مشترک تنگ می‌شود. پدر و مادرم اما همیشه دلتنگ می‌شوند. پدر درون خود می‌ریزد و مادر در سکوت اشکش را پاک می‌کند. حتی اگر صد سال بگذرد باز پدر و مادرم به یادم هستند. همان بهتر که همسری ندارم که بعد از من ازدواج مجدد کند و هی من آن زیر حرص بخورم و دق کنم.

در هر صورت زندگی جریان دارد؛ چه با من، چه بی من. زندگی‌تان پر از نشاط و شادی، در آن روزهایی که همه هستید و من نیستم. فقط همیشه برای اموات از یاد رفته فاتحه‌ای قرائت کنید و خیراتی بدهید، جزء آنها هستم و شاید این وسط چیزی بهم بماسد.

 

 

روشنک بنت سینا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی