بسم الله
گوشیام زنگ خورد. پیک شادی خبر داد که در دومین فراخوان بازآفرینی محتوای دینی، شایسته تقدیر شدم. دل توی دلم نبود که ۱۷ اسفند برسد، بروم یزد و در دومین همایش بازآفرینی محتوای دینی که اختتامیه این فراخوان بود شرکت کنم. به اتفاق دو دوست دیگرم یک روز زودتر رفتیم یزد. اولین باری بود که یزد را میدیدم. به محض ورود چشمم کوچه و خیابان را رد میکرد برای اینکه بادگیر و کوچههای آشتی کنان و بامهای گنبدیاش را ببینم. ولی نبود. کجا رفته بودند یعنی؟ بماند بعد از همایش بروم یزد را برگردم و پیدایشان کنم.
صبح همایش توی سالن نشسته بودیم. قبل از شروع فرصتی پیدا شد تا با دوستان مجازی چند کلمهای گپ بزنیم. البته بیشتر درد و دل بود. درد و دلی از جنس وقتی به بعضی از دوستان میگوییم بیایید کوثربلاگ و کوثرنت فعالیت کنید، محل نمیگذارند ولی موقع همایش و برتر شدن میگویند: «چرا به ما نگفتید». تازه انگیزه پیدا میکنند که آنها هم فعالیت کنند. در آخر همه میگفتیم «باز خدا را شکر که این همایشها هست». نمیدانم به پر برکتی فراخوان و همایش اول که شهریور در قم برگزار شد هست یا نه؟! ببینیم و تعریف کنیم.
همان اول چند خانم آمدند و از ما که دیشب را در هتل سپری کردیم پرسیدند همه چیز روبهراه بوده یا نه؟! چیزی کم کسری نداشتیم؟! نمیشناختمشان. فکر کنم مسئول یا معاون بودند. همه چیز عالی و بر وفق مراد بود. معلوم شد یزدیها خیلی مهمان نواز هستند. چون دیشب هم یک مسئول دیگر به تک تکمان زنگ زد و پیگیر بود. همایش شروع شد.
وقتی دکتر طائی زاده (رئیس مرکز فناوری اطلاعات حوزه علمیه خواهران) و آقای جلیلی (رئیس اداره آموزش و فرهنگسازی فضازی مجازی) آمار دادند و گفتند چقدر پیشرو هستیم و نام شبکهمان در عرصهی بینالملل مطرح شده و رتبه هم آورده، کلی به حضور خودمان امیدوار شدم و افتخار کردم. به خصوص اینکه وقتی گفتند یکی از مطالبمان در یک روز، بیست هزار بازدید کننده داشته است. همچنین آماری دادند از مطالب پر بیننده که اکثرا موضوعات دینی و سبک زندگی بود و همین سفارشهایی که ائمه مصومین (علیه السلام) میکنند و ما توانسته بودیم آنها را با یک ادبیات دلپذیر بنویسیم. کاش آنهایی که همیشه بهمان میگویند بیکار هستیم و فضای مجازی را چه به فعالیت کردن، اینجا بودند و میشنیدند. چه خوب شد که امام جمعه و رئیس سازمان صدا و سیما و چند مسئول دیگرحضور داشتند. خدا را شکر که چنین حرکتی از جانب ما طلاب است و توانستهایم مرجعی برای نیاز مخاطبانمان باشیم. آن هم زمانی که خیلیها به فصای مجازی به عنوان یک چالش و تهدید نگاه میکنند. به نظرم رسالت ما طلبهها خیلی بیشتر از اینهاست.
موعد مقرر رسید که لوح و تندیس برگزیدهها را بدهند. بعضی از دوستان بعد از اینکه لوح و تندیسشان را گرفتند، تازه متوجه شدند که رتبههای برتر بودند. مجری پشت میکرفن یکی یکی اسمها را خواند؛ ولی این دوستمان متوجه نشده بود. ذوق و شوقش دیدنی بود. من هم به آرامی رفتم و لوح و تندیسم را گرفتم. همایش به پایان رسید. ولی حکایت همچنان باقی است. ناهارمان تبدیل شده بود به ناهار کاری. البته بلا تشبیه ناهار کاری سیاستمداران. همهش حرف از این بود که از این به بعد باید کولاک کنیم. دو پینگ تولید محتوای فاخر شده بودیم. من که تازه دارد برایم جا میافتد بازآفرینی محتوای دینی یعنی چه! با همدیگر هی برای خودمان خط و مشی مینوشتیم و امضا میزدیم. از همین حالا منتظرفراخوان سوم هستیم.